اصغرفرهادی جهانی ترین فیلمساز سینمای ایران مانند چند کار اخیرش فیلمی ساخته که با پایان آن ،شروع دیگری دارد در ذهن مخاطب فراوانش…
اگرازگذشته بگذریم،فروشنده داستان قضاوت انتقام و گذشت است،هرچه که هرگزنمی توان درباره ی آثارفرهادی به قطع ویقین بازیگوشی خاصی دارد که میتوان به تمام اقشارجامعه تعمیم داد.
عماد معلم ادبیات است و بازیگر تئاتر و رعنا هم بازیگر تئاتر و ورود یک غریبه و داستانی که روایت می شود و تقابل برخوردهای عقل وحس ونفرت وگذشت و انتقام اما فروشنده ورای همه ی اینهاست که نمی توانیم درباره ی این فیلم قضاوت قاطعی داشته باشیم.در فروشنده شخصیتی غایب داریم که تمام فیلم حول محور او میچرخد ، آهو…
فروشنده ی فرهادی درپایان ما را به فکر وا می دارد و مجبورمان می کند که درخلوت خودمان با هرکدام از پایان بندی های موجود همذات پنداری کنیم ، عده ای آن سیلی عماد را پسندیدند وعده ای دیگر ترک کردن آپارتمان توسط رعنا را و بالاخره نگاه های مغموم ومعنادار عماد و رعنا درحالی که گریم می شوند تا به نقشی وشخصیتی دیگر در تئاتر و زندگی تبدیل شوند عماد انتقام جو و ظالم ومصمم به اجرای عدالت ورعنای بخشش گرو مغموم و ستم دیده ولی مایوس ازمقابله باحقیقت…
تیتراژ پایانی که می آید ، ادامه فروشنده درذهن مخاطب شروع می شودو انبوهی سوال هایی که گاهی بی جواب هم می مانند ، ادامه زندگی عماد و رعنا ،ا دامه ی زندگی پیرمرد وهمسر و خانواده اش و آهو که نیست اما جای خالی اش خیلی پرنگ است.
فیلم نامه های فرهادی نقاط قوت آثارش هستند و پرچمدار سینمای ایران درآن سوی آب ها… دقت وچینش دقیق آدمها و رابطه هایشان ، برخورد آنها با واقعیت و واکنش به اتفاق های غیرمنتظره ، قرار گرفتن گره های مهم واساسی درمهمترین زمان وگره گشایی لایه های متعدد در فاصله ی زمانی مناسب ودرانتها درگیری تماشاگر طوری که به صندلی بچسبد وبه سختی برخیزد.
عماد و رعنا در مواجهه با یک اتفاق عجیب ، زندگی آرام شان دستخوش تغیراتی می شود،ازگودبرداری غیراصولی ابتدای فیلم که بیشترشبیه یک زلزله است که تاپایان فیلم همراه ما خواهد بود و نقطه پایان فیلم هم درهمان ویرانه ی رو به سقوط هست وغریبه ای که عماد می خواهدعدالت خودش را اجرا کند باقانون خودش ، ساختمان پایان فیلم هرلحظه احتمال ویرانی وریزش دارد وهمچنین این سقوط برای همه وجود دارد . پیرمرد با حالتی نزدیک به مرگ سقوط میکند ، عماد که خودش (وما) هنوزنمی داند انتقام گرفته یا بخشیده است بلکه عمادهرلحظه دراین گرداب مصیبت فرومیرود و رعنا که در میانه ی این جدال ناتمام حیران مانده..
آن سیلی که عماد به غریبه / پیرمرد می زند علاوه براینکه تماشگر را بیدار و هوشیار می کند اما شکاف های جدیدی به زندگی اش با رعنا وارد می کند ، مثل همان پنجره ای که آرام آرام درآغاز فیلم ترک برداشت ازگودبرداری غیرمنطقی…
عماد اما دست بردار نیست بازی خودش را شروع کرده و چه بازی خطرناکی … و تا فرو پاشی یک خانواده سنتی پیش میرود و نگاه های مظلومانه رعنا وهمراه با التماس هم باعث نمی شودکه در آن خانواده ی سنتی درآستانه ی مجلس عروسی نیز شکافی ایجاد نشود …
در پایان رعنا وعماد در حال گریم هستند ولی آن آدم های قبلی نیستند و اندوهی عمیق درنگاهشان است درحال اندیشدن به گذشته واتفاق ها وحادثه های ناگهان وشاید به آینده و همه ی احتمال های یک واقعه پیش بینی نشده…
فروشنده دو بازی خوب و حسی از شهاب و ترانه دارد که بدجورتماشگر را درگیرمی کند ، طوری که سرمیزشام وهنگام خوردن آن ماکارانی لعنتی ، وقتی عماد می شنود که آن شام چگونه تهیه شده ، لقمه اول رابه سختی پایین می دهد و ما آب دهانمان را…اجرای این صحنه نیازمند یک غافلگیری است که باب اسفنجی به کمک می آید ولی خنده راروی لب های ما خشک می کند.
و یک بابک کریمی همیشه تازه درسینمای فرهادی که قابلیت تبدیل شدن به یک نقش مکمل فوق العاده درسینمای ایران رادارد.
حالا دیگر هر فیلم فرهادی یک اتفاق خوب و روشن برای سینماست ، برای سینمایی که اگر اصغر فرهادی را نداشت ،حتما چیز مهم و گران بهایی کم داشت و با هر فیلم فرهادی ،سینما یک نفس عمیق می کشد ، یک نفس عمیق مرموزکه به مرورتبدیل میشود به یک معمای ساده درزندگی…
سید ایمان سیدی-آبان ۹۵