عضو شوید !

* لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است!

اخبار داغ

پست وبلاگ

جهان بینی آلبر کامو در ۳ کتابش
ادبیات, معرفی کتاب

جهان بینی آلبر کامو در ۳ کتابش 

آلبر کامو تنها ۴۴ سال سن داشت که برنده جایزه نوبل ادبیات شد و به عنوان یکی از جوان ترین برندگان نوبل ادبیات در تاریخ لقب گرفت . او عاشق فوتبال بود از قضا فوتبالیست هم بود.

او در تئاتر نیز فعال بود و همچنین در کنار نوشتن گزارش های خبری و گاهنامه های سیاسی، دست به نوشتن آثار داستانی همچون داستان های کوتاه و رمان نیز زد. اولین رمان او «بیگانه» در سال ۱۹۴۲ به چاپ رسید. رمان بعدی او «طاعون» بود که در سال ۱۹۴۷ و سپس نیز «سقوط» در سال ۱۹۵۶ به چاپ رسید.

با این حال، برخی رمان های آلبر کامو هیچ وقت در طول عمر کوتاه نویسنده فرصت انتشار را پیدا نکردند. دو رمان «مرگ خوش» و «مرد اول» به ترتیب در سال های ۱۹۷۱ و ۱۹۹۵ به چاپ رسیدند. با این حال، کامو با وجود چند اثر غیرداستانی شاخص، چند نمایشنامه و دو رمان مشهورش مستحق دریافت نوبل ادبیات بود که در سال ۱۹۵۷ به او اهدا شد.

در ادامه به معرفی ۳ کتاب از کامو می پردازیم:

۱- «بیگانه»

داستان بیگانه حداقل به ظاهر داستانی ساده و بی پیچیدگی است. مورسو کارمندی در الجزیره، تلگرامی دریافت می‌کند که حاکی از مرگ مادرش در خانه سالمندان است. دو روز مرخصی می‌گیرد، به مراسم تشییع جنازه و تدفین می‌رود و به الجزیره بازمی گردد. به ساحل دریا می‌رود؛ در آنجا دوست دخترش “ماری” را می بیند و با او به سینما می رود؛ با هم به خانه مرسو می‌روند و عشق بازی می‌کنند. مرسو تصادفاً در ماجرای نامطبوع و کثیف همسایه‌اش “رمون” درگیر می‌شود. رمون دلال محبتی است که وارد نزاع خطرناکی با چند عرب شده است. یک روز یکشنبه رمون، مورسو و ماری با هم برای تفریح بیرون می‌روند. عرب‌ها تعقیبشان می‌کنند رمون با آنها دست به یقه می شود بعد مورسو که از سر احتیاط هفت تیر رمون را برداشته است، به یکی از عرب‌ها برمی‌خورد. تیغه چاقویی زیر نور آفتاب برق میزند مرسو ماشه را می کشد. مورسو دستگیر، محاکمه و محکوم به مرگ می شود.

۲-«افسانه سیزیف» از آثار فلسفی

ما به امید آینده زندگی می‌کنیم؛ به امید «فردا»، «بعدها»، «هنگامی که دستت به جایی بند شد»، «وقتی پا به سن گذاشتی خودت می‌فهمی». این تردیدها دلپذیرند زیرا همگی به مرگ می‌انجامند، چون سرانجام روزی فرا می‌رسد که انسان جوانی خود را در می‌یابد و می‌گوید سی ساله شده است. درست در همین هنگام است که خود را در موقعیت زمانی می‌بیند، در آن جایگزین می‌شود، در می‌یابد که دیگر باید خط منحنی را بپیماید، به زمان وابسته شده است و میانه‌ی گرداب هراس، بدترین دشمن خود را شناسایی می‌کند. فردا، او آرزوی فردا را دارد در حالی که باید با تمامی وجودش از آن بگریزد و این عصیان نفسانی همان پوچ است. (کتاب افسانه سیزیف – صفحه ۲۸)

۳-«سقوط» آخرین اثر داستانی

رمان سقوط با تک گویی ژان باتیست کلمانس آغاز می‌ شود. وکیل موفق و ثروتمند سابق که اکنون خود را «قاضی تائب» می‌ نامد. او در باری واقع در آمستردام نشسته و از زندگی خود برای «شما» می‌ گوید. «شما» مردی هستید شبیه به او؛ چهل ساله، خوش لباس و اهل پاریس.

ژان باتیست تعریف می‌ کند که قبلاً به عنوان یک وکیل موفق در پاریس زندگی می کرد و از کار و زندگی اش رضایت زیادی داشت، زیرا احساس می‌کرد که همیشه در مسیر درست حرکت می‌ کند. هرگز رشوه نمی گرفت و به فقرا احترام می‌ گذاشت. حتی در خیابان خودش را با عجله به افراد نابینا می رساند تا به آنها کمک کند. داستان زندگی ژان باتیست به اینجا می‌ رسد که یک شب در هنگام قدم زدن بر روی پل رود سن صدای خنده‌ ای را می‌ شنود. احساس می‌ کند که صدای خنده از داخل رود می آید. این تجربه او را چنان به وحشت می‌ اندازد که به طرف خانه اش می دود.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

بخش های ضروری علامت گذاری شده اند *