شناخت گوته

گوته نیز چون حافظ از بزرگترین مردان تاریخ جهان است ، در زمره ی آن سازندگان واقعی کاخ تمدن و فرهنگ بشری است که تا فرهنگ و تمدن در جهان باقی است ، عالم بشریت نام آنان را نمی‌تواند فراموش کند. در وصف اهمیت گوته همین بس که امیل لُودویگ – نویسنده نامی آلمانی – می گوید: «گوته به تنهایی مظهر تمام تاریخ بشر و آیینه ی تمام نمای مسیر تکامل آن است.»
گوته با شوق تمام سر ارادت بر آستان حافظ شیراز نهاده و گفته است: «ای حافظ ، آرزوی من آن است که فقط مریدی از مریدان تو باشم». این نکته نیز شایان ذکر است که در تمام دوران زندگانی گوته ، هیچ مورد دیگری را نمی‌توان یافت که وی نسبت به کس دیگری از بزرگان عصر یا مردان نامی سیاست و ادب و هنر و علم گذشته ، چنین خضوع از خود نشان داده باشد .
شاید علت واقعی این ارادت گوته به خواجه ی شیراز را باید همگونی روحی بسیار دانست که بین این دو وجود دارد و داشت . گوته از لحاظ مقام ادبی همچون حافظ برای کشور خویش بود ، روحاً نیز حافظ عصر خود بود . همه ی عمرش را مانند حافظ گذران کرد و با نظر او به نیک و به جهان نگریست و چون او از ورای ظاهر به نفس و حقیقت نظر افکند . همچون حافظ نیز همه ی عمر عاشق بود و به قول خود « جهان خدا را در صورت زیبا رُخان ستود» حتی هنگام پیری ، چون حافظ دل به دام عشق نکورویی بست که خود ، او را زلیخا نام داد « وقتی که بالا بلند سرو قد او » قصّه ی زهد درازش را کوتاه کرد ، همچون حافظ گفت :

دیدی دلا که آخر پیریّ و زهد و علم                         با من چه کرد دیده ی معشوق باز من ؟

وقتی هم که دلش از رنج روزگار آزرد و از رویای پرواز خونریزی و کینه توزی و دشمنی آغاز قرن نوزدهم سیر شد ، در دیوان خود ترجمه ی این شعر حافظ را آورده که :

آرزو می‌کنم از تو ، چه پنهان دارم                                 شیشه ی باده و کنجی و رخ زیبایی و یا تحت تاثیر این بیت حافظ :

دو یار زیرک و از باده ی کهن دو منی                             فراغتّی و کتابی و گوشه ی چمنی

آشنایی گوته با ادب ایران از سال ۱۷۹۲ آغاز شد. نخستین کتابی که او را با ادب ایران آشنا ساخت گلستان سعدی بود، که به وسیله‌ی هردر ترجمه شده بود؛ ولی سعدی تاثیر ژرفی در گوته نبخشید، بعدها در دیوان خود تنها از برخی تکه های آن الهام گرفـت. سپس ترجمه‌ی لیلی و مجنون هارتمان (Hartmann) ادیب و خاورشناس آلمان را خواند و سپس قطعه ای به نام شیرین را هم ، که هامر(Hammer) از منابع مختلف ایرانی از جمله خسرو و شیرین نظامی ترجمه کرده بود، خواند. پس از آن اثر مشـهـور هاید ( Hayd) را که در بارۀ مذهـب ایرانیان باستان بود به دقـت مطالعه کرد و آگاهی های گسترده ای در آن زمینه به دست آورد. چنانکه بعدها بخشی از دیوان شرقی- غربی خود را به نام پارسی نامه (Goethe115) و بخش گسترده ای از شرح و حواشی دیوان را به شرح این آیین اختصاص داد. جالب اینجاست که گوته در دیوان خود بلافاصله پس از پارسی نامه , پردیس نامه را آورده است. آنچه گوته را به سوی حافظ جلب می کرد عبارت از نوسانی بود که او میان معقولات و محسوسات داشت. حافظ همۀ نمودهای این جهان را مانند روشنایی خورشید، چهرۀ زیبا، باده و غیره را پرتویی از جمال حق و وجودی برتر و والاتر می دانست و این امر وی را از دل بستن و پایبند شدن نهایی به این دنیا باز می داشت. برای نمونه ساقی خوشرو یا پیر مغان از دید وی هر کدام دارای معنا و مفهومی ارجمند بود. این بازتاب معنویت در مادیات و کنش های فکری در محسوسات در کار مردم و ایجاد هنری همواره مورد نظر گوته بوده است. گوته هرگز یکی از این دو: معنویات و مادیات، را بر دیگری برتری نداد و یکی را به نفع دیگری نفی نکرد، بلکه هر رویداد عاطفی و احساسی در کارهایش مظهر و نمادی از یک عشق برتر و والاتریست که از دید او همواره وجودش مسلم بود. گوته در آثارحافظ نیز به همین طرز تفکر برخورد و به راستی می توان گفت که وی به خطا نرفته بود. پی بردن به این جنبه‌ی اساسی شاعران ایرانی به گوته این توانایی را داد تا به نوبه‌ی خود و با کمک گرفتن از شعر کلاسیک فارسی و به نیروی افکار و احوال خود آثاری به این شیوه بسراید. گوته دیدگاه ها و دریافت های خود دربارۀ خاورزمین را هم در بخش اشعار و هم در بخش دوم دیوان خود، که به گفتۀ وی تکمله و توضیحی است برای روشن شدن اشعار و زمینه‌های آن‌ها، مکتوب می دارد.