«نوشتن بعد از جنگ، در دنیا یک سنت است، هر جنگی یک روز آغاز می‌شود و یک روز به پایان می‌رسد ولی مطالعات درباره آن، قرن‌ها ادامه دارد». این‌ها نخستین جملاتی است که استاد مرتضی سرهنگی در اولین نشست سال ۱۴۰۲ «پاتوق هنر» که  با حضور اهالی فرهنگ، هنر و رسانه با موضوع «اقتباس» برگزار شد گفت.

به گزارش فیلنامه و به نقل از حوزه هنری، در این نشست که با حضور سه راوی اصلی فیلم سینمایی«دسته دختران» اثر منیر قیدی، درسالن سوره حوزه هنری برگزار شد، بعد از اکران فیلم، استاد مرتضی سرهنگی و مهدیه عین‌الهی؛ نویسنده فیلمنامه «هناس»، برای حاضران درباره اقتباس و اهمیت آن سخن گفتند.

روایت زنانه جنگ
فیلم «دسته دختران» به کارگردانی« منیر قیدی » اقتباسی است از سه کتاب پرمخاطب حوزه ادبیات پایداری، «ساجی»، خاطرات نسرین باقرزاده،« صباح»، خاطرات صباح وطن خواه،« زیباترین روزهای زندگی»، خاطرات سید فوزیه مدیح، که هر سه کتاب چهره زنانه جنگ را به زیبایی روایت می‌کنند.
این فیلم که دومین فیلم زنانه منیر قیدی است – که پیش از این با فیلم ویلایی‌ها به وجه دیگری از جنگ پرداخته بود- روایتی جذاب از حضور زنان در روزهای ابتدایی جنگ در خرمشهر را به نمایش می‌گذارد.
سالن سوره حوزه هنری،شب، اکران
عصر چهارشنبه بیستم اردیبهشت ماه است، تا لحظاتی دیگر قرار است فیلم « دسته دختران » اکران شده و بعد از آن موضوع «اقتباس» در آثار سینمایی با حضور استاد مرتضی سرهنگی به بحث گذاشته شود.
نکته بسبیار جذاب برنامه امشب، حضور هرسه راوی سه کتاب در سالن سوره حوزه هنری است، آنها فیلم را هنوز ندیده‌اند. اولین بخش برنامه « پاتوق هنر» روایت‌های این سه راوی است که روی صحنه می‌آیند.
نزدیک به ۴۳ سال از آن دوران گذشته و دختران جوان آن روزها، حالا کامله زن شده‌اند اما برای آن‌ها، تمام آن اتفاقات، هنوز تازه تازه است، آنها قبلا تمام دیده‌ها و شنیده‌هایشان از آن روزهای سراسرحماسه را مو به مو برای نویسندگان کتاب‌ها روایت کرده‌اند و حالا مشتاقند تا اقتباسی را که از روایت‌های مکتوب شده اشان صورت گرفته است را بر روی پرده نقره‌ای ببینند.
بچه‌های ننه فرهاد
نسرین باقرزاده، راوی کتاب «ساجی»، ابتدا از جنگ مرزی می‌گوید که سه ماه قبل از شروع رسمی جنگ تحمیلی اتفاق افتاده و دو نفر از دوستان همسرش در آن شهید شده بودند.
« شب سی و یکم شهریور ۱۳۵۹ درست شب ازدواج من بود. من یک تازه عروس ۱۴ ساله بودم. آن روزها همسایه‌ای بلوچ به نام «ننه فرهاد» داشتیم که هفت بچه یتیم قد و نیم قد داشت و نزدیک مسجد جامع خرمشهر، دست‌فروشی لباس می‌کرد. پسر بزرگ ننه فرهاد بسیار باهوش بود و برای ادامه تحصیل به هند رفته بود، از هند لباس می‌فرستاد یا هربار که به خرمشهر می‌آمد لباس‌های هندی را می‌آورد و ننه فرهاد، لباس‌ها را در بازارچه خرمشهر می‌فروخت. خانه ننه فرهاد روز اول جنگ در حالی که خودش مشغول دست فروشی بود بمباران شد. یکی از همسایه‌های بچه‌هایش را برداشت و از خانه بیرون آورد. تمام آن روز، ننه فرهاد را می‌دیدیم که نوحه می‌خواند و به دنبال بچه‌هایش می‌گردد، صحنه‌هایی شیون وزاری این مادر، هیچگاه در ذهنم فراموش نمی‌شود».
باقرزاده از روزهایی که همراه دیگر زنان و دختران خرمشهر در مسجد جامع شهرسپری کرده بود، اینگونه روایت می‌کند: «پررنگ‌ترین صحنه‌ای که از مسجد جامع در ذهنم مانده، همدلی خانواده‌ها با یکدیگر بود، خانم‌هایی که برای رزمنده‌ها آشپزی می‌کردند، رخت و لباس مجروحان را می‌شستند و… اصلا همین صحنه‌ها بود که مرا به عنوان یک زن جوان به وجد می‌آورد. آنجا اصلا سن مطرح نبود، همه بودند از دخترهای ۱۳-۱۴ ساله تا زنان مسن، شاید بهتر است بگویم که اصلا بحث جنسیتی هم وجود نداشت..
بچه‌های غیرتی خرمشهر
صباح وطن‌خواه – راوی « صباح»- دومین راوی‌ای بود که روزهای اولیه جنگ تحمیلی را اینطور روایت کرد: « در شروع جنگ تحمیلی، در شهر قم بودیم، ساعت ۵ بعدازظهر با قطاربه سمت خرمشهر حرکت کردیم، وقتی به‌اندیمشک رسیدیم‌ آنجا بمباران شد. اولین باری بود که بمباران هوایی را به چشم دیدیم و بعد از آن، به اهواز رسیدیم، یکباره ناخواسته وارد عرصه جنگ شدیم. ما بدون ادوات، نیروی نظامی و نیروی دفاعی بودیم، روز دهم، تانک‌های عراقی از شلمچه تا پشت دروازهای شهر رسیده و وارد میدان راه‌آهن خرمشهر شدند. آن زمان، من امدادگر بودم و خانم‌های دیگر برای رزمنده‌ها پخت و پز می‌کردند. وقتی تانک‌ها به مرز رسیدند به ما گفتند همه برای کمک بیایند، از ما خواسته بودند کوکتل مولوتف درست کنیم، ما هم شروع به رنده کردن صابون کردیم و با بنزین، آنها را داخل شیشه‌های نوشابه ریختیم و برای رزمندگان فرستادیم. بچه‌ها توانستند با همین وسایل، راه عراقی‌ها را ببندند، اولین بار که با آرپی جی، یک تانک عراقی را زدند و اولین اسرای عراقی و خودروهای عراقی را گرفتند،‌ جشن گرفتیم.
دختران پرشور
سید فوزیه مدیح؛ راوی « زیباترین روزهای زندگی» با بیان اینکه تنها چیزی که در وجود دختران خرمشهری وجود نداشت، ترس بود، گفت:« با وجود سن‌ کمی که داشتیم اما شجاعت عجیبی در دل همه‌امان بود و بعد از مدتی، صحنه‌های جنگ برایمان عادی شد».
وی با اشاره به اولین حضورش در قبرستان خرمشهر گفت:« روزهای اول جنگ، پسردایی‌ام شهید شد و برای اولین بار به جنت‌آباد (قبرستان خرمشهر) رفتم، وارد اتاقی شدم که تعداد زیادی پیکر شهید در آنجا بود. صحنه‌هایی که ‌می‌دیدم خیلی دلخراش بود، قبل از این وقایع، خانواده‌هایمان ما را حتی به قبرستان نمی‌بردند. پیکر شهدایی را در آنجا دیدم که فقط دو پا و یا دو دست از آن‌ها باقی مانده بود. صحنه‌های دلخراشی بود، این صحنه‌ها، مرتب برای ما تکرار شد و ما مدام برای کمک کردن، به قبرستان و بیمارستان‌ها و کمک به مجروحان می‌رفتیم. همه ما دوره امدادگری دیده بودیم، چرا که قبل از شروع جنگ، اکثر جوانان به دستور امام خمینی (ره) دوره‌های امدادگری و آموزش اسلحه دیده بودیم، انواع سلاح‌ها، باز و بسته کردن و پرکردنشان، خنثی کردن انواع مین و… را به ما یاد داده بودند..
راوی کتاب «زیباترین روزهای زندگی» روز سقوط خرمشهر را اینطور روایت می‌کند:« شهر لحظه به لحظه به سقوط نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد و ما باید شهر را ترک می‌کردیم، خانواده‌ها اما از شهادت و مجروح شدن ترس و واهمه‌ای نداشتند، فقط از اسارات می‌ترسیدند، چرا که شنیده بودند بعثی‌ها چه بلاهایی برسر زنان شهرهای دیگر آورده بودند، در نهایت تا جایی که توان و رمق داشتیم با اینکه نمی‌توانستیم به خط مقدم برویم اما تا جایی که امکان داشت آذوقه و مهمات تهیه می‌کردیم و برای رزمنده‌ها می‌فرستادیم و در آخر با درد و رنج، شهر را ترک کردیم و به آبادان که نزدیک‌ترین شهر به خرمشهر بود رفتیم..
اکران فیلم دسته دختران
روایت‌ها که به پایان می‌رسد، نوبت به نمایش فیلم «دسته دختران» می‌رسد، صندلی‌های سالن سوره حوزه هنری تقریباً پراست. کنار نسرین باقرزاده، صباح وطن خواه و سید فوزیه مدیح در ردیف جلو نشسته‌ام، ‌نمایش فیلم شروع شده و حالا دارم از زاویه دید «منیر قیدی» به روزهای اول جنگ تحمیلی نگاه می‌کنم.
در طول فیلم، هر چند دقیقه یکبار به راویان نگاهی می‌اندازم، در تاریک، روشن سالن، به وضوع می‌بینم که گاهی با دستمال چشمان‌تر شده اشان را پاک می‌کنند، گاهی دست‌ها را به سختی به هم می‌فشرند، گاهی به صحنه‌ای تلخ از جا بلند می‌شوند،هرچه بود، آن‌ها جنگ را بازی نکرده بودند، جنگ را زندگی کرده بودند.
………..
وسایل آتش بازی
فیلم «دسته دختران» که به پایان می‌رسد، نوبت به «استاد مرتضی سرهنگی»، نویسنده دفاع مقدس، می‌رسد که روی صحنه بیاید و به صورتی خلاصه درباره فیلمنامه اقتباسی و چگونگی شکل‌گیری آن صحبت کند. نویسنده مجموعه کتاب‌های اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی، خاطره‌ای شنیدنی از یک سرباز عراقی نقل می‌کند: روزی با یک سرباز عراقی که اسیر شده بود صحبت می‌کردم، پرسیدم کارت چه بود؟ گفت نگهبان زاغه مهمات. پرسیدم چه مهماتی داشتی؟ جواب داد:«ما نگهبان مواد آتش بازی‌ای که از هلند وارد شده بود، بودیم، قرار بود وقتی کشورشما را گرفتیم با آن‌ها جشن و پایکوبی برپا کنیم». منظورم از گفتن این خاطره این است که آن‌ها تا این حد حساب و کتاب کرده و حتی مواد شادمانی‌شان را هم فراهم کرده بودند.
استاد مرتضی سرهنگی در ادامه با بیان اینکه در جنگ‌های ما، کسی زن، بچه و مرد نیست بلکه همه «سرباز» می‌شوند، جمعیت ما سه برابر جمعیت عراق است و از نظر مساحتی ۷ برابر از عراق بزرگتر هستیم و تقریباً ۳۲ تا ۳۴ کشور این فاصله را پر کرده بودند. ما هم باید اینطور می‌جنگیدیم و چاره‌ای هم نداشتیم..
اقتباس روایت ها
مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت در ادامه به معنای لغوی «اقتباس» اشاره کرد و گفت: « اقتباس، ‌ یک کلمه عربی به معنای جرقه و روشنایی است و این درک و کشف یک کارگردان است که از یک یا چند کتاب می‌تواند برای اقتباس استفاده کند، سال گذشته، فیلم «در جبهه غرب خبری نیست» بر اساس یک رمان جنگی ساخته شد که سکانس آغازین آن در کتابش، وجود ندارد. در این سکانس زن‌ها در حوضچه‌ای، لباس خونین رزمنده‌ها را می‌شویند. این صحنه کاملاً از کتاب‌های ایرانی اقتباس شده است. این کشف کارگردان است که کتاب را خوانده و صحنه‌های مورد نیاز را برداشته و آن را تصویر کرده است.
قیمت تمام شده جنگ
نویسنده کتاب محرم در اسارت در ادامه‌گفت: جنگ «حادثه» نیست، بلکه «واقعه» است. جنگ هم مقدمه، هم متن و هم موخره دارد. نوشتن بعد از جنگ، در دنیا یک سنت است، هر جنگی یک روز آغاز می‌شود و یک روز به پایان می‌رسد ولی مطالعات درباره آن، قرن‌ها ادامه دارد، هنوز هم بعد از سال‌ها از پایان جنگ جهانی، بحث می‌شود که آلمان اگر به فلان جا حمله نمی‌کرد پایان جنگ طور دیگری رقم می‌خورد. آنچه امروز مهم است این است که دنیا، ادبیات جنگ را میراثی می‌داند که گران به دست آمده است. مرحوم خلبان حسین لشکری، ۱۸ سال در عراق اسیر بود، یکبار صحبت می‌کردیم، می‌گفت من در این ۱۸ سال، فقط ۲ قلپ آب خنک خوردم. آنهم زمانی بود که نگهبان عراقی آب خورد و ته مانده آبش را می‌خواست دور بریزد که دلش سوخت و به من داد. به خلبان حسین لشکری گفتند بیا یک دقیقه در تلویزیون صحبت کن و بگو ما شروع‌کننده جنگ بودیم، گفته بود اگر یک خلبان اسیر عراقی در ایران این کار را انجام بدهد شما به او خائن می‌گویید، چرا می‌خواهید از من یک خائن بسازید؟ آن دو قلپ آب، قیمت تمام شده جنگ است. این فیلم‌ها، قیمت تمام‌شده جنگ را به ما نشان می‌دهند. دیر یا زود از دختران خرمشهر، آبادان، قصر شیرین و مهران باید فیلم ساخته شود، نمی‌توان با خیال به جنگ نزدیک شد بلکه براساس مستندات باید فیلم تولید کرد.
مرز میان کپی و اقتباس

در بخش پایانی پاتوق هنر، مهدیه عین‌الهی؛ نویسنده فیلمنامه «هناس» درحالیکه ۲پسر خردسالش او را همراهی می‌کردند، روی صحنه آمد، هرچند بچه‌ها با گرفتن میکروفن به سختی مجال صحبت را به مادر می‌دادند اما عین اللهی همه تلاشش را کرد تا توضیحاتی در مورد موضوع مرز میان کپی و اقتباس بدهد:« داستان یک فیلم بیوگرافی، ناخودآگاه اقتباس است، یعنی برداشت از زندگی یک فرد. شاید در اینجا اقتباس خیلی عینی‌تر و واقعی‌تر شود اما وقتی نویسنده‌ای داستانی می‌نویسد و قرار است یک گروه فیلمسازی آن‌را تبدیل به فیلم کند، شاید به کپی‌برداری نزدیک‌تر شده باشد. برای همین در فضای حرفه‌ای، تعامل میان هنرمندان شکل می‌گیرد و گروه فیلمنامه‌نویسی تشکیل می‌شود و یاایده اولیه را خریداری می‌کنند.
نویسنده فیلمنامه هناس در آخر به نکته مهمی اشاره کرد: آنچه یک اثر هنری را کم‌ارزش می‌کند این است که وقتی کپی‌برداری می‌شود هیچ درامی وارد داستان نمی‌شود و فیلمنامه‌نویس هیچ هنری را به خرج نداده است.

آسمان گرفته است
جلسه تمام می‌شود، از سالن خارج می‌شویم، آسمان تهران گرفته و سیاه است و باران تندی می‌بارد، درخیابان همه دارند با عجله می‌دوند تا از زیر رگبار باران فرار کنند و من دارم به رگبار گلوله و بمباران در آن روزهای جنوب فکر می‌کنم. اما آنها «فرار» نمی‌کردند.

پاتوق هنر، دورهمی اصحاب هنر، فرهنگ و رسانه
« پاتوق هنر»، محفلی برای دورهمی اصحاب هنر، فرهنگ و رسانه است که از سال ۱۴۰۰ در حال برگزاری است، صاحبنظران و هنرمندان در هر برنامه، حول موضوعی خاص و پس از عرضه یک اثر هنری مورد توجه منتقدان، به تحلیل، نقد و بررسی موضوع می‌پردازند.
در راستای این رویداد، اهدافی همچون «کارگاه انتقال تجربه» و «کارگاه نقد و بررسی» در نظر گرفته شده است.

 

حمید رضاپور