باز هم “انیو موریکونه” , باز هم یک موسیقی فیلم قابل تامل .ئبار دیگر وسترن , بار دیگر اثری متفاوت از استاد موسیقی فیلم. تصور میکنم که باید برگردم به دهه ی 60 ، زمانی که “موریکونه” با موسیقی فیلم به “خاطر یک مشت دلار” (1964- سرجیو لئونه ) (اولین فیلم از سه گانه ی دلار) تعریف تازه ای از موسیقی فیلم وسترن عرضه کرد.
تاریخی که پیشتر از آن آهنگسازانی مانند : “دیمیتری تیومکین”- “ماکس استاینر”- “المر برنشتاین” و سایرین ,هر کدام جامه ای از موسیقی بر تن فیلم های وسترن دوخته بودند که به رغم دارا بودن سبک و اسلوب شخصی , بی شباهت به یکدیگر نیز نبودند.
نگاه “موریکونه” به بیابان- اسب- اسلحه- سکه های طلا- مردان تنها و سرخورده در دنیای خشونت و بی اعتمادی آنچنان یگانه و منحصر به فرد بود که بطور کلی حساب او را از سایر آهنگسازان هالیوود جدا کرد.
البته بخشی از تفاوتهای موجود در موسیقی “موریکونه” نسبت به سایر آثار هالیوودی در حوزه ی وسترن را می باید در ماهیت “وسترن اسپاگتی” ریشه یابی کرد. بدون شک تغییراتی که “لئونه” در پوشش, رفتارها و برخی دیگر از عناصر ژانر اعمال کرده بود در نگرش آهنگساز اثر گذار بوده است. به عنوان مثال عنصر خشونت در آثار “لئونه”, حتی در لحظا ت شوخی و استهزاء نیز در سایه قرار نمی گیرد. خشونتی که در وسترن کلاسیک برای اسطوره ای جلوه دادن قهرمان, در یک لحظه از آن صرفنظر میشود.
“لئونه” گفته است:اگر کسی یک گلوله به تو شلیک کرد تو نه با دو, یا سه گلوله, بلکه با صد گلوله پاسخش را بده.
این همان تفکر مورد پسند “کوئینتین تارانتینو” است که در “هشت نفرت انگیز” به اوج خود رسیده است.
علاقه ی وافر” تارانتینو” به سینمای “لئونه”به خصوص فیلم(خوب- بد – زشت 1966 ) (سومین فیلم از سه گانه دلار) و جذابیتی که موسیقی “موریکونه”برای این کارگردان دارد, در نهایت منجر به همکاری میان او و آهنگساز کهنه کار سینما در فیلم “هشت نفرت انگیز” شد.
“انیوموریکونه ” پس از 5 بار نامزدی اسکار توانست برای موسیقی فیلم “هشت نفرت انگیز” این جایزه را دریافت کند. البته او در سال 2007 موفق به دریافت این جایزه شده بود ولی در آن سال آکادمی اسکار این جایزه را خارج از بخش رقابتی برای یک عمر فعالیت به وی اهدا کرد.
“موریکونه”پس از موفقیت هایش برای (سه گانه دلار) پیشنهادهای بسیاری را برای آهنگسازی در فیلم وسترن در طول چهار دهه گذشته رد کرده است, و امروز با نگاه متفاوتی به “هشت نفرت انگیز” می نگرد ,که تاثیر این نگاه متفاوت را در ساختار موسیقی این فیلم مشاهده می کنیم.
اولین تفاوت که برای علاقه مندان به موسیقی “موریکونه” به آسانی قابل شناسایی است, چیزی نیست جز غیر ملودیک بودن موسیقی “هشت نفرت انگیز”. از آنجا که تفکر ملودی محوری در موسیقی فیلم از عناصر سبک و شخصیت موسیقی “موریکونه” به شمار میرود میتوان از موسیقی “هشت نفرت انگیز” به عنوان یک اثر نمونه ای در کارنامه ی استاد یاد کرد.
جوهر اصلی موسیقی “هشت نفرت انگیز” یک موتیف 4نتی است که بر خلاف معمول هیچگونه تغییری در تنالیته ی آن به واسطه ی مودلاسیون صورت نمیگیرد و همواره همان 4نت متوالی ( سی – دو- ر- می بمل ) باقی می ماند.
استفاده از یک موتیف 4نتی خاطره ی (تم علی – Theme Of Ali ) در موسیقی فیلم “نبرد الجزایر” را برایم زنده کرد. البته در آنجا “موریکونه” در یک فضای کاملا تونال این تم 4نتی را معرفی کرده وبا تکرار مداوم آن توسط یک فلوت عربی در بستر آکومپانیمان ارکستر بزرگ شخصیت علی را ترجمه میکند.
اما در “هشت نفرت انگیز” استفاده از یک موتیف 4نتی به گونه ی دیگریست.
این تم و یا به عبارت صحیح تر موتیف 4نتی با اشکال مختلف و متنوعی به لحاظ ترتیب از پی هم آمدن 4نت در موسیقی این فیلم به کار گرفته شده اند. در موارد اندکی هم 3نت دیگر به این موتیف اضافه میشود که برای ایجاد تنوع تمهید مناسبی است. اما این تنوع موتیف را به جای دیگری نمیبرد. از اینجاست که این 4نت بیشتر در قالب موتیف نمود پیدا میکند تا یک تم.
با شروع فیلم قطعه ی ( آخرین دلیجان به صخره سرخ- Last Stage Of Red Rock ) سکانس طولانی تیتراژ را همراهی میکند.
ویولونها با نگه داشتن نت پدال “دو” در منطقه ی صوتی بالا فضای دلهره آوری را زمینه سازی میکنند. کنتر فاگوت که خود بم ترین ساز ارکستر سمفونیک است برای تشدید حس دلهره و نا امنی در بم ترین منطقه ی صوتی خود شروع به ارائه ی موتیف اصلی (4نتی) میکند.
کنتراست شدید میان مناطق صوتی ویولنها و کنترفاگوت بسیار جالب توجه است. توزیع موتیف اصلی در گروه های مختلف ارکستر از عوامل بسط و گسترش این موسیقی به شمار میرود.
پیشتر از تفاوت این موسیقی نسبت به سایر آثار شاخص استاد گفتم. اما باید اضافه کنم که غیر ملودیک بودن تنها دلیل این مدعا نیست. در موسیقی “هشت نفرت انگیز” ما به صراحت نمیتوانیم از موسیقی تونال صحبت کنیم.همچنین این موسیقی تمام مشخصات موسیقی آتونال را نیز در خود ندارد.
درنگاه نخست این موسیقی را میتوان در گام ( دو مینور هارمونیک ) معرفی کرد. اما عناصر دیگری ازقبیل فقدان درجه ی چهارم گام که در تثبیت تنالیته اهمیت دارد , یا حضور پررنگ کروماتیک ها که توسط بادی های چوبی و هورن اجرا میشوند, و یا تبدیل مرکزیت نت “دو” به نت “ر” در ارائه ی دیگری از موتیف اصلی , میتواند بر آتونال بودن موسیقی صحه بگذارد.
از سوی دیگر نت پدال “دو” که هم در باس و هم در منطقه ی صوتی بالای زهی ها شنیده میشود , رای بر تونالیته ی “دو” میدهد.
ایجاد فضای معلق و بیقرار با بی ثباتی تونالیته یک تدبیر هوشمندانه بوده وبیشترین تاثیر را برای تماشاگر در مواجهه با خشونتهای بی حد و مرز و غیر قابل پیش بینی به همراه دارد.
مخدوش نمودن ماهیت تونال در کلیت موسیقی یک فیلم, در میان آثار شاخص “موریکونه” مشاهده نمیشود.
اشاره ی کوتاه به قطعه ی Regan,s Theme”” از موسیقی فیلم “جن گیر 2” در سکانسهای آغازین فیلم وقتی که “ال جکسون” سوار دلیجان میشود( بر روی نمای اسلو موشن دویدن اسبها) کمی عجیب به نظر میرسد. یحتمل این ایده از جانب کارگردان بوده تا به قطعه ی مورد علاقه ی خود از “موریکونه” اشاره ای داشته باشد. چراکه اینگونه رفتارها در شیوه ی کار “موریکونه” دیده نشده است.
در جایی خوانده ام: “موسیقی فیلم , وظایف- چهارچوبها و مرزهای اساسی خود را به مرور زمان و در روند به کارگیریهای گوناگون که در فیلمهای مختلف پیش می آید پیدا میکند.”
حال با مرور “انیو موریکونه” ویا مرور پربارترین کارنامه ی تاریخ موسیقی فیلم, و در نهایت آخرین اثر استاد , درمی یابم که جمله ای را که خوانده ام نظریه ای از یک نویسنده نیست , بلکه گزارشی از تاریخ است. تاریخی که افرادی مانند
“انیو موریکونه” آنرا رقم زده اند. “موریکونه” به من می آموزد که رشد وتعالی مربوط ومحدود به دوره ی مشخصی از زندگی نیست. در اوج هم میتوان باز به بالا نگریست.
مهدی ساعدی